الله در خدمت تمایلات جنسی محمد!
آیا محمد ابن عبدالله در سکس تنوع طلب بود؟ آیا آیاتی از قرآن در این راستا نازل شده است؟
(محمد ابن عبدالله پیامبر شهوتران)
در مورد اینکه محمد ابن عبدالله شخصیت بزرگی است شکی در آن نیست، در بیان بزرگی شخصیت او همین بس که چند صد ملیون نفر در جهان روزی پنج بار به سوی سرزمین او خم و راست میگردند. او شخصیتی عجیبی بود، اما عجیب تر از همه ماجرای علاقهی شدید او به چیزی است که در فرهنگ اسلامی از آن به عنوان شهوت یاد مینمایند، قرآن بیان مینماید که او بشری مانند شما بود، اما آیا واقعا او خود را بشری مانند سایر انسانهای مسلمان میدانست؟ در اینجا به بررسی شخصیت او در زمینهی علاقهمندی به سکس پرداخته خواهد شد. او می توانست با تمام زنان ارتباط جنسی داشته باشد. از بررسی شخصیت وی، چنین بر میآید که او علاقهی شدیدی به تنوع در سکس داشت، اگر به همسران او نگاهی بیندازیم از زنان بزرگتر از خودش وجود دارد تا هم سن و سال خود و کسانیکه تفاوت آشکاری در سن با او دارند. اینهم از حرمسرای زن بازار محمدی، در قرآن زن ستیز محمد بیابانی:
1- صدور جوازهای سکس مختص پیامبر اسلام از جانب الله در کتاب هدایت بشری
محمد برای سایر مسلمانان تنها چهار زن محصنه را جایز میدانست و این در حالی بود که برای خودش در این زمینه تا مدتها هیچ گونه محدودیتی نداشت. پس از اینکه حکم حجاب جاری شده بود، او دیگر مانند سابق قادر نبود زنان و دختران را ببیند، بنابراین از قول الله خطاب به زنان مسلمان اعلام نمود که اگر زنی خود را به من ببخشد در صورتیکه من مایل باشم با او ازدواج نمایم ، با او محرم هستم و می توانم او را بعنوان زن در اختیار داشته باشم، این در حالی بود که ارتباط جنسی با زنان محصنه برای سایر مسلمان محدود به همان چهار زن باقی ماند، از آنجائیکه این امر تبعیض آشکاری به نظر می رسید، ممکن بود برای او مشکلاتی را به بار بیاورد، لذا اعلام نمود که الله چنین آیهای را بر من نازل کرده است و در آن، به سایر مسلمانان یادآوری مینماید که ما برای شما در این زمینه سهمی در نظر گرفتهایم، این سهم چیزی جز به کنیزی گرفتن زنان دگراندیش نبود:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب/50) ... اى پيامبر، ما براى تو آن همسرانى را كه مَهْرشان را دادهاى حلال كرديم، و کسانی را كه خدا از غنيمت جنگى در اختيار تو قرار داده [كنيزان= زنان و دختران کافری که در جنگ صاحب شدی]، و دختران عمويت و دختران عمههايت و دختران دايى تو و دختران خالههايت كه با تو مهاجرت كردهاند، و زن مؤمنى كه خود را [داوطلبانه] به پيامبر ببخشد، در صورتى كه پيامبر بخواهد او را به زنى گيرد. [اين ازدواج از روى بخشش] ويژه توست نه ديگر مؤمنان. ما نيك مىدانيم كه در مورد زنان و كنيزانشان چه بر آنان مقرر كردهايم، تا براى تو مشكلى پيش نيايد، و خدا همواره آمرزنده مهربان است.
آنچه که در این آیه جالب است، این موضوع میباشد که گوینده، بصورت کاملا زیرکانهای اشاره دارد که تمام زنان مسلمان میتوانند خود را به نبی ببخشند، این نبی است که حق انتخاب دارد و اگر مایل است او را به زنی بگیرد میتواند اینکار را انجام دهد. در اینجا هدف چیزی جر سکس نیست، آن هم از نوع تنوع طلبی آن و گرنه این چه خدائی است که تا این اندازه به فکر شهوت رانی پیامبرش میباشد! او با اینکار حجاب را نیز دور می زد.
قرآن به طور آشکارا به زنان مسلمان اجازه داده بود که میتوانند بدن خود را در اختیار محمد بگذارند در صورتی که محمد مایل به همخوابگی با آنان باشد. هرچند چون با این مجوز سر پیامبر بسیار شلوغ شده بود و وقت کافی برای گذراندن زمان عشق و حال با تمام زنان خویش را نداشت، الله به محمد مجوز میدهد که نوبت سکس هر کدام از زنانت را که خواست به تأخیر یا جلو بینداز:
تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاءُ ۖ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا (احزاب/51) ... (موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی میتوانی به تأخیر اندازی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی؛ و هرگاه بعضی از آنان را که برکنار ساختهای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست؛ این حکم الهی برای روشنی چشم آنان، و اینکه غمگین نباشند و به آنچه به آنان میدهی همگی راضی شوند نزدیکتر است؛ و خدا آنچه را در قلوب شماست میداند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آنها عجله نمیکند)!
جالب اینجاست که همیشه پیروان دین اسلام بر این نکته تاکید دارند که محمد از سر هوا و هوس نبوده که زنان بسیاری داشته است بلکه حکمتی در هر کدام از این ازدواج ها بوده است از جمله ازدواج محمد با کسانی که شوهر خود را در جنگ از دست داده اند و یا شوهرانشان به هر دلیلی مرده اند و یا زنان کهنسال. هر چند قبول این موضوع برای خود محمد بسیار دشوار است که زنانش بعد از فوت وی با مرد دیگری ازدواج نمایند. به همین دلیل مجددا محمد از جانب الله آیه ای نازل نموده و هر گونه ازدواج با زنان خویش را (پس از فوت محمد) بر سایر مؤمنین ممنوع می نماید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا (احزاب/53) ... اى كسانى كه ايمان آوردهايد، داخل اتاقهاى پيامبر مشويد، مگر آنكه براى [خوردن] طعامى به شما اجازه داده شود، [آن هم] بىآنكه در انتظار پختهشدن آن باشيد؛ ولى هنگامى كه دعوت شديد داخل گرديد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد بىآنكه سرگرم سخنى گرديد. اين [رفتار] شما پيامبر را مىرنجاند و[لى] از شما شرم مىدارد، و حال آنكه خدا از حق[گويى] شرم نمىكند، و چون از زنان [پيامبر] چيزى خواستيد از پشت پرده از آنان بخواهيد؛ اين براى دلهاى شما و دلهاى آنان پاكيزهتر است، و شما حق نداريد رسول خدا را برنجانيد، و مطلقاً [نبايد] زنانش را پس از [مرگ] او به نكاح خود درآوريد، چرا كه اين [كار] نزد خدا همواره [گناهى] بزرگ است.
خلاصه این سه آیه (احزاب/50 و 51 و 53) را می توان اینگونه بیان نمود:
حضرت محمد بیش از ۴ زن عقدی میتواند داشته باشد (آیه ۵۰ سوره احزاب)، حضرت محمد میتواند هر زن مومنه ای که خود را بدون مهریه و شهود به او ببخشد و حضرت محمد هم به ازدواج با او مایل باشد را بعنوان همسر بپذیرد (قران آیه ۵۰ سوره احزاب)، حضرت محمد می تواند نوبت همخوابگی با زنانش را بهر نحوی که صلاح بداند تنظیم و یا مقدم و موخر سازد (آیه ۵۱ سوره احزاب)، زنان حضرت محمد از نوبت همخوابگی که حضرت محمد برای آنان قائل میشود، باید که محزون نباشند (آیه ۵۱ سوره احزاب)، حضرت محمد میتواند با دختران عموي و دختران عمه و دختران دايى و دختران خاله اش که با حضرت محمد از وطن خود هجرت کردند، ازدواج کند (آیه ۵۰ سوره احزاب) و پس از وفات حضرت محمد، کسی نمی تواند با زنان حضرت محمد ازدواج نماید . (آیه ۵۳ سوره احزاب)
2- الله زن پسرخواندهی محمد را از او طلاق گرفته و به همسری محمد در میآورد
موضوع دیگری که دلیل بر تنوع طلبی او در سکس است، ارتباط او با زن پسر خواندهاش، زینب بنت جحش همسر زید ابن حارثه، میباشد. در اثبات شهوتران بودن محمد ابن عبدالله همین بس که او ادعا نمود عقد او با زن فرزندخواندهاش، زینب بنت جحش در آسمانها و توسط الله با شهادت جبرئیل بسته شد. قرآن ازدواج مردی که در آن زمان فرزند خوانده محمد محسوب میشد را با عروس به هم زد و خطبهی عقد این زن با محمد در آسمانها خواند؛ زیرا محمد پس از مشاهدهی بدن لخت این زن عاشقش گردید.
در آن زمان فرزندخوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی محسوب میشد، تا اینکه محمد به دلیل اشتهای سیری ناپذیری جنسیاش، این رسم خوب اعراب را لغو نمود تا با زنی که در آن زمان عروسش محسوب میشد، سکس داشته باشد.
محمد از زینب بنت جحش که دختر عمهاش بود برای کسی که در آن زمان فرزندش محسوب میشد یعنی زید خواستگاری نمود، زید بردهای بود که خدیجه او را از بازار عکاظ مکه خریده و به محمد بخشیده بود، هنگامی که محمد ادعا نمود که فرستادهی الله است زید وی را تصدیق نمود و محمد هم اعلام نمود که زید درست مانند فرزند واقعی اوست و از وی ارث میبرد، زیرا در آن زمان فرزند خوانده درست مانند فرزند حقیقی محسوب میشد.
همهی روایات اسلامی دال بر این است که زینب بنت جحش زنی بود زیبا؛ در زمانیکه زینب همسر مردی که در آن زمان پسر محمد خوانده میشد بود، شدت رابطهی پسر و پدری میان این دو تا جائی بود که گفته گفته میشود حتی زمانی که زید پدر واقعی خودش را دید محمد را بر او ترجیح داد؛ زینب سر ناسازگاری با زید گذاشت، زیرا از اصل او که بردهای خریداری شده از بازار عکاظ بود خجالت میکشید؛ زید خوب میدانست که زینب در ابتدا به او علاقهای نداشته است و محمد را دوست میداشته، زید از این علاقهی متقابل محمد و زینب خبر داشت و او را طلاق داد، پس از اینکه او را طلاق داد، محمد بدون معطلی نزد زینب رفت و به او مژده داد که الله من و تو را به ازدواج هم درآورده، محمد حتی منتظر تمام شدن عده(سه ماه پس از طلاق دادن) ننشست، البته در این موضوع هم نکاتی نهفته است، اینکه محمد خوب میدانسته که در این مدت زینب با زید ارتباط جنسی نداشتهاند، این تنها دلیل این موضوع میتواند باشد وگرنه او باید مدت عده را تمام میکرد.
تفسیر قمی که از جمله موثق ترین و قدیمیترین تفسیر شیعه و صاحب آن یعنی علی ابن ابراهیم قمی استاد کلینی بوده در این رابطه میگوید که محمد به مردم اعلام نمود که " ای مردم، گواهی دهید که زید فرزند من است، او از من ارث میبرد و من هم از او ارث میبرم و او را زید ابن محمد میخواندند و محمد وی را زید محبت مینامید... متن عربی: ...اشهدوا ان زيدا ابنی أرثه ويرثنی، فكان يدعى زید ابن محمد (ص) فکان رسول الله يحبه وسماه زيد الحب (تفسیر قمی جلد 2 صفحه 172) ... همین حدیث با همین لفظ در تفسیر المیزان جلد 16 صفحه 322 و در تفسیر الصافی فیض کاشانی جلد 4 صفحه 163 و جلد 6 صفحه 10 و در بحار الانوار جلد 22 صفحه 215 و ... نیز آمده است.
خانوادهی زینب ابتدا تصور کردند که محمد زینب را برای خودش خواستگاری میکند و خوشحال شدند اما پس از اینکه متوجه شدند برای زید است این موضوع را توهین تلقی کرده نپذیرفتند، این موضوع برای محمد که ادعا داشت از روی هوا و هوس سخنی نمیگوید و سخنانش وحی است سنگین تمام شد و از قول الله بیان نمود که:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا (احزاب/36) ... هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!
پیش از اسلام در میان اعراب رسم فرزند خواندگی کاملا نهادینه شده بود به گونهای که فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی انسان محسوب می شد، حتی پس از مرگ مانند سایرین ارث میبرد؛ اگر پسر خوانده ازدواج میکرد همسرش نیز عروس خانواده محسوب میگردید، این قضیه در مورد دختر خوانده هم صدق میکرد؛ تا اینکه محمد با مشاهدهی بدن نیمه لخت زینب بنت جحش، همسر زید ابن حارثه که در آن زمان به او زید ابن محمد میگفتند، عاشق اوگردید، موضوع فرزند خواندگی در اسلام لغو شد تا رسول الله بتواند با زن فرزند خواندهاش ازدواج نماید:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ ۖ فَلَمَّا قَضَىٰ زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا (احزاب/37) ... (به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خواندهات «زید»] میگفتی: «همسرت را نگاهدار و از الله بترس!» (و پیوسته این امر را تکرار میکردی)؛ و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا [در آينده] مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههایشان - هنگامی که طلاق گیرند - نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود).
بندگان خدا اعراب پیش از اسلام انگار چندان هم جاهل نبوده اند که هیچ، متمدن تر از مسلمین بوده اند. لااقل از قوانین انسانیت بهره میبرده اند که پسر خوانده را همانند پسر واقعی به حساب می آورده اند وعروسش را همانند دختر خود.جناب محمد با این قانون در واقع یک اصل انسانی را به خاطر شهوات خود زیر پا گذاشته و نابود کرده است.عجیب است که اینقدر از انسانیت تهی شده ایم که ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده را قانون الهی بخوانیم!
انسان به حیرت میافتد هنگامیکه مشاهده مینماید یکی از بیحیاترین انسانها خود را بعنوان پیامبر خدا معرفی نموده است، داستان ازدواج محمد با زینب بنت جحش بیگمان سندی است تاریخی و بسیار محکم که کسی از مغلطهبازان اسلامی را یارای انکار آن نیست؛ زیرا محتوای این داستان به صراحت در قرآن آمده است و در کتب معتبر هم شیعه و هم اهل سنت این روایت بیان شده است، روایتی که حاکی از آن است محمد با مشاهدهی بدن لخت زن پسرخواندهاش عاشق او شد، اما از آنجائیکه فرهنگ اعراب پیش از اسلام پسرخوانده را مانند پسر میدانستند، امکان ازدواج با او برای این جنایتکار تاریخ بشر وجود نداشت؛ بنابراین او با به خدمت گیری الله، رسم پسرخواندگی را ملغی نمود و سپس زید را با زبان بیزبانی مجبور نمود تا زنش را طلاق دهد، او بیان کرد که الله عقد من را با زینب در آسمانها بسته است و شاهد این ازدواج هم جبرئیل بوده است. اما اصل این داستان در تفسیرهای معتبر اسلامی که در شرح این آیه بیان شده است و آن را امری الهی و فرمان الله می شمارد.
طبری در تفسیر همین آیه میگوید: روزی رسول الله خواست نزد زینب برود، او پشت پردهای بود که از مو بافته بودند، باد آن پرده را کنار زد و پس زینب نمایان شد او در اتاقش بود، رسول الله او را دید و از زیبائی او به وجد آمد و در قلبش عشق او جا گرفت، پس از این ماجرا آن دو از همدیگر بدشان آمد زید نزد رسول الله رفت و گفت که میخواهد زنش را طلاق دهد (تفسیر طبری/ص274).
همچنین در تفسیر مجمع البیان در توجیه این امر آمده است که: اگر گفته شود پيامبر گرامى با ديدن جمال و كمال "زينب" از او خوشش آمد و عشق او را به دل گرفت و آرزو كرد كه كاش همسرى مانند او را الله به وى ارزانى دارد و اين امید را در دل نگه میداشت کار ناروائی نیست.
الله نیز در ادامه و در حمایت از این شهوترانی محمد این آیات را نازل می کند:
مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ ۖ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ ۚ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا (احزاب/38)... هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست؛ این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بودهاند نیز جاری بوده؛ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است!
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا (احزاب/40) ... محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست؛ ولی رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است؛ و خداوند به همه چیز آگاه است!
نکته جالب در این قضیه این است که محمد به خاطر شهوترانی، اصول اعتقادیاش را نیز در این ماجرا نقض کرد!!! ... الله در قرآن همیشه به مردم سفارش کرده که تنها از وی بترسند. این ترس، ترسی است غیبی نه عینی، منظورر از ترس عینی ترس حقیقی است، مثلا ترس از جانوری درنده است:
مَّنْ خَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ (ق/33) ... آن کس که از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبی توبهكار در محضر او حاضر شود!
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَيْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ (یاسین/11) ... بيم دادن تو، تنها كسى را [سودمند] است كه كتاب حق را پيروى كند و از [خداى] رحمان در نهان بترسد. [چنين كسى را] به آمرزش و پاداشى پر ارزش مژده ده.
ولی محمد که مایل بود با زنی زیبا که در آن زمان عروسش محسوب میشد، ازدواج کند، آرزوی قلبیاش را با به خدمت گرفتن الله بیان نمود در حالی که اگر از سوی خود بیان میکرد با مخالفت مردم مواجه میشد (محمد اینجا از مردم میترسیده است!!! آن هم بخاطر تمایلات جنسیش!!! چطور چنین شخصی به مردم می گفت فقط از خدا بترسید؟!!! ظاهرا محمد به عقاید خویش نیز باور نداشته!!!):
محمد به جای ترس از الله، از مردم ترسیده است؛ قرآن در آیه احزاب/37 واژهی "خشی" به کار بسته است که در این کتاب همه جا به معنی "ترس غیبی از الله" است و الله تنها برای محمد خشی الناس به کار برده است. محمد حقی را که الله آن را آشکار کرده بود، پنهان میکرد (کتمان حقیقت) و بخاطر آن از مردم میترسید! .... " و در دل چیزی را پنهان میداشتی که خداوند آن را آشکار میکند؛ و از مردم میترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی!"
مغلطه کاران می گویند، همانگونه تاریخ و آیه 37 سوره احزاب گواه است که زید پسر خوانده رسول خدا بود نه پسری که از پشت خودش باشد و این رسمی بود در میان اعراب که پسر خوانده میداشتند، پس حضرت حق الله سبحانهُ و تعالی در نخست با در عقد درآوردن زینب در حق زید سپس فرمان داد تا رسول خدا آنرا به نکاح خویش درآورد تا این رسم از میان اعراب ریشه کن شود و همانگونه که میدانیم که در تمام فقه های اسلامی پسر خوانده محرم شمرده نمی شود.
اما حال اگر این پاسخ کلیشه ای علما در پاسخ به علت ازدواج های پیامبر را قبول کنیم! ... یعنی هر کدامش هدفی داشته و چه چه و برای نمونه همین هدف از ازداوج با زینب که برای شکستن قباحت ازدواج با فرزند خوانده بوده.. قبول کنیم خب پس چرا پیامبر برای امری مهمتر و شکستن سنتی بزرکتر کاری نکردند؟ در ضمن اینکه اعراب قبل از اسلام فرزند خوانده را عین فرزند خود می دیدند آیا سنت بدی بوده؟ و اینکه همسرش را هم بر خود حرام می کردند آیا بد بوده ؟ آیا بدتر از برده داری بوده؟ بدتر از چند همسری بوده؟!! چرا پیامبر که چنین قدرتی را داشتند که سنتی را که اصلا نا پسند هم نیست و چه بسا پسندیده هم هست رااز میان بردارند چرا از این قدرتشان برای برداشتن سنتهای بسیار کثیفتر و زشتر چون برده داری و تعدد زوجات اقدام نکردند؟
باری به هر جهت، محمد این رسم را در بین اعراب نهادینه نموده و آن را در قرآن از دید الله بلامانع می شمارد و بیان می کند که ازدواج با زن پسری که از پشت خود همان مرد باشد حرام است، نه ازدواج با زن پسرخوانده های طلاق داده شده:
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهَاتُكُمْ وَبَنَاتُكُمْ وَأَخَوَاتُكُمْ وَعَمَّاتُكُمْ وَخَالَاتُكُمْ وَبَنَاتُ الْأَخِ وَبَنَاتُ الْأُخْتِ وَأُمَّهَاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِكُمْ وَرَبَائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَائِكُمُ اللَّاتِي دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَكُونُوا دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ وَحَلَائِلُ أَبْنَائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلَابِكُمْ وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (نساء/23) ... حرام شده است بر شما، مادرانتان، و دختران، و خواهران، و عمهها، و خالهها، و دختران برادر، و دختران خواهر شما، و مادرانی که شما را شیر دادهاند، و خواهران رضاعی شما، و مادران همسرانتان، و دختران همسرتان که در دامان شما پرورش یافتهاند از همسرانی که با آنها آمیزش جنسی داشتهاید -و چنانچه با آنها آمیزش جنسی نداشتهاید، (دختران آنها) برای شما مانعی ندارد- و (همچنین) همسرهای پسرانتان که از نسل شما هستند (-نه پسرخواندهها-) و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید؛ مگر آنچه در گذشته واقع شده؛ چرا که خداوند، آمرزنده و مهربان است.
3- خواستگاری از عایشه، دلیل دیگری بر تنوع طلبی در سکس از سوی محمد میباشد
موضوع سومی که دال بر این است، محمد در شهوت تنوع طلب بود، ازدواجش با عایشه میباشد، او ظاهرا عایشه را بیشتر از همهی زنان دوست میداشت، تا جائیکه در ماجرای غزوهی بنی مصطلق (جنگی که زنان زیادی به اسارت مسلمانان در آمدند و محمد یکی از اینها را برای خودش برگزید)، علیرغم اینکه بسیار به عایشه مشکوک شد، حاضر نبود از او دست بکشد، محمد در این ماجرا که به ماجرای افک معروف شده است، دارای حالی کاملا پریشان بود و در حدود یکماه وحی را قطع کرده بود، پس از گذشت مدت زیاد( بیش از یکماه)، موفق شده بود، خود را قانع گرداند که در مورد عایشه اشتباه کرده است و برای اینکه ذهن دیگران را پاک نماید باز الله را به کمک طلبید و به بیان کنندگان این ماجرا که از مؤمنان مسلمان بودند، تازیانه زد.
آیا محمد مردی پدوفیلی (کودکباز) بود؟ سن عایشه در احادیث.
برای پاسخ به این پرسش نخست باید تعریف درستی از پدیدهی کودکبازی داشت، باید دانسته شود که کودکبازی با بچهبازی تفاوت دارد، در پدوفیلیا شخص به داشتن سکس با کودکان(دختر یا پسر) علاقه دارد در حالی که مرد بچهباز تنها به کودکان پسر علاقه دارد.
پدوفیلیا شامل تحریک شدن مکرر جنسی و یا احساس نیاز و هوس کردن و برانگیخته شدن احساسات جنسی در قبال کودک و یا کودکان است؛ بیمار پدوفیل باید بیش از ۱۶ سال سن داشته باشد و تحریک جنسی باید مربوط به کودک با سن کمتر از 16 سال باشد؛ اختلاف سنی بین بیمار و شخص محرک باید حداقل ۵ سال باشد تا شامل تعریف پدوفیلیا بشود.
اکنون رفتار محمد را در این زمینه مورد بررسی قرارمیدهیم.
یکی از همسران محمد عایشه است؛ سن او هنگام ازدواج با محمد 9 سال قمری (کمی بیش از 8.5 سال خورشیدی) بود، اما منابع تاریخی در این زمینه:
در این حدیث بیان شده که عمر عایشه 9 سال بود است:
حدثنا معلى بن أسد: حدثنا وهيب، عن هشام بن عروة، عن عائشة: أن النبي صلى الله عليه وسلم تزوجها وهي بنت ست سنين، وبنى بها وهي بنت تسع سنين.وقال هشام: وأنبئت أنها كانت عنده تسع سنين.( صحیح بخاری/کتاب نکاح/باب تزویج الاب ابنته من الامام)
در اینجا نیز عمر او بین 7 و 9 سالگی بیان شده که گفته شده 9 سال درستتر است:
حدثنا قبيصة بن عقبة: حدثنا سفيان، عن هشام بن عروة، عن عروة قال:تزوج النبي صلى الله عليه وسلم عائشة وهي ابنة ست سنين، وبنى بها وهي ابنة تسع، ومكثت عنده تسعا. (صحیح بخاری/ کتاب نکاح/ باب بنی بامرأه و هی بنت تسع سنین)
در این حدیث او با کودکان همسن و سالی که برای بازی نزد او میآمدند، در حضور محمد بازی کرده است:
حدثنا يحيى بن يحيى. أخبرنا عبدالعزيز بن محمد عن هشام بن عروة، عن أبيه، عن عائشة: أنها كانت تلعب بالبنات عند رسول الله صلى الله عليه وسلم. قالت: وكانت تأتيني صواحبي. فكن ينقمعن من رسول الله صلى الله عليه وسلم. قالت: فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يسربهن إلي. (صحیح مسلم/ کتاب نکاح/بابا تزویج الاب، البکر الصغیره)
و خلاصه بیان شده که محمد با عایشه در سن در سن 7 سالگی او ازدواج نمود و در سن 9 سالگی اولین سکس با وی را تجربه کرده است(زفاف)، عایشه در هنگام مرگ محمد در حدود 18 ساله بوده است:
وحدثنا عبد بن حميد. أخبرنا عبدالرزاق. أخبرنا معمر عن الزهري، عن عروة، عن عائشة ؛ أن النبي صلى الله عليه وسلم تزوجها وهي بنت سبع سنين. وزفت إليه وهي بنت تسع سنين. ولعبها معها. ومات عنها وهي بنت ثمان عشرة. (صحیح مسلم/ کتاب نکاح/بابا تزویج الاب، البکر الصغیره)
در حدیث پائین ابو اسامه از قول هشام به نقل از پدرش میگوید که سن عایشه در هنگام ازدواج 6 ساله بود که هنگام زفاف 9 ساله:
حدثنی عبيد بن إسماعيل حدثنا ابو اسامه عن هشام عن ابیه قال: توفيت خديجه قبل مخرج النبی (ص) الى المدينه بثلاث سنين فلبث سنتين أو قريبا من ذلك و نكح عائشه و هی بنت ست سنين ثم بنى بها و هی بنت تسع سنين (صحیح بخاری/كتاب مناقب الانصار / باب تزويج النبی (ص) عائشه و قدومها المدينه)
اما در تاریخ طبری
عروه بن زبیر به مالک بن مروان چنین نوشت:
دربارهی خدیجه دختر خویلد (نخستین همسر محمد) از من پرسید بودی که چه وقت درگذشت؟ وفات وی 3 سال یا نزدیک به سه سال پیش از هجرت پیغمبر بود و پس از وفات خدیجه، عایشه را عقد کرد، پیغمبر دوبار عایشه را دیده بود و به او میگفتند: "این زن تو است" عایشه ان وقت 6 سال داشت. هنگامی که پیغمبر به مدینه هجرت کرد با عایشه زفاف کرد و هنگام زفاف عایشه 9 سال داشت.
هشام بن محمد گوید: پیغمبر عایشه دختر ابوبکر را به زنی گرفت، نام ابوبکر عتیق بود و او پسر ابی قحافه بود و نام ابیقحافه عثمان بود، پیغمبر سه ( 3 ) سال پیش از هجرت مدینه عایشه را عقد کرد. آن وقت 7 ساله بود، و پس از هجرت مدینه در ماه شوال با وی زفاف کرد، آن وقت عایشه 9 ساله بود و چون پیغمبر درگذشت، 18 ساله بود. پیغمبر زن دوشیزهای جز عایشه نگرفت.
تاریخ طبری/ صفحه 1292/ ترجمه ابوالقاسم پاینده
این در حالی است که حتی یک حدیث هم وجود ندارد که گفته شود سن عایشه بیشتز از این بوده، جالب اینجاست اخبرا و با توجه به زشت بودن ازدواج با کودک 9 ساله، برخی از مسلمین این احادیث را انکار میکنند!
نوشتههای بالا برگرفته از معتبرترین منابع حدیث اسلامی است، بنابراین بر طبق آنچه که مشاهده میگردد و با توجه به معیار پذیرفته شدهی امروزی، کل دوران همخوابگی محمد با عایشه در سنین کودکی او بوده است؛ محمد همواره به عایشه علاقهی زیادی داشت و حتی نمیتوانست در هنگام جنگ هم از او دست بکشد، در جنگ با قبیلهی بنی مصطلق نیز که آن واقعهی معروف گم شدن عایشه رخ داد، محمد تمام شواهد را نادیده گرفت و او را نزد خویش نگه داشت(شرح مفصل در اینجا).
اما آیا محمد از قدرت جنسی زیادی بهره میبرد، او انسان غیر عادی در این زمینه بود؟
چرا این همه به سکس اهمیت میداد؟
آیا انسانی که پدوفیلیا باشد، در سکس تنوع طلب است؟
چرا او با مشاهدهی بدن لخت عروسش(زن پسرخواندهاش که در آن زمان مانند پسر وی بود) عاشق او شد؟
چرا او علاقه داشت که با زنان معروف و همچنین زنان به غنیمت گرفته شدهی رؤسای قبایل ازدواج نماید؟
به این حدیث توجه نماید که مسلمانان زمان محمد چه تصوری از قدرت جنسی غیر عادی او داشتند:
أنس بن مالك قال كان النبي صلى الله عليه وسلم يدور على نسائه في الساعة الواحدة من الليل والنهار وهن إحدى عشرة قال قلت لأنس أوكان يطيقه قال كنا نتحدث أنه أعطي قوة ثلاثين (صحیح بخاری/باب غسل(
این حدیث بدان معناست که در آن زمان تصور میکردند او قدرت جنسی سی مرد را دارد.
محمد با توجه به علاقهای که به دختران کم سن و سال داشته است است؛ حتی در بهشت هم برای خود و سایر مؤمنان سکس با چنین دخترانی را نوید داده است، او از بچهبازان هم غافل نبوده و برای آنان غلمان در نظر گرفته است.
قطع به یقین پاسخ به این پرسشها میتواند راهی برای بهتر شناخته شدن این شخصیت باشد؛ ولی آنچه که مسلم است، او به عایشه بیشتر از سایر زنان علاقه داشت و در هنگام مرگش نیز سرش بر روی شانهی عایشه بود و در اتاق وی همراه ابوبکر و عمر دفن گردید.
4- جواز همخوابگی محمد با کنیزش در بستر یکی از زنانش (ماجرای محمد با حفصه و ماریه و داستان همخوابگی با او)
شما زنی مسلمان و پایبند به این دین هستید، شوهرتان به شما پیشنهاد میدهد که امروز به خانهی پدرتان بروید، شما هم میپذیرید؛ ولی پس از یکی دو ساعت برای کاری به خانه بر میگردید و متوجه میشوید که دم در خانه کفش خانمی غریب وجود دارد و در اتاق شما بسته هم بسته است، از آنجائی که شوهرتان را خیلی دوست دارید، صبر میکنید تا خود او در را باز کند، پس از مدتی انتظار او در را باز میکند و همراه خانمی غریب با حالتی که مشخص است با هم سکس داشتند خارج میشوند؛ شما اعتراض کنان و با حالتی گریهالود به او میگوئید "چرا با من چنین میکنید و در رختخواب من با زنی غریبه همخوابگی مینمائید، او میگوید که من با این زن صیغه شدم، مگر چنین نیست که الله این را بر من حلال کرده است؟ .....وجدانا شما به عنوان خانم مسلمان چه واکنشی نشان خواهید داد؟
روزی ماریهٔ قبطی به دیدن محمد در خانهٔ حفصه (از زنان دیگر محمد) میآید. محمد و ماریه همانجا در بستر حفصه به خفتوخیز مشغول میشوند. در این اثناء حفصه که در خانه نبود در میرسد. فریاد اعتراضش بلند میشود و کار بالا میگیرد.
اکنون به واقعهی تاریخی زیر توجه نمائید:
در حدود سال ششم پس از هجرت محمد به مدینه بود که او تصمیم گرفت برای پادشاهان مجاور سرزمین حجاز، نامه بنویسد و ایشان را به اسلام دعوت نماید و بگوید که اگر مسلمان شوند همچنان بر مسند پادشاهی باقی خواهند ماند. او چنین نامهای را به مقوقس پاشاه قبط (مصر) که در شهر اسکندریه مستقر بود نوشت، پادشاه مصر اسلام را نپذیرفت، ولی همراه پاسخ به نامه، دو کنیز به نام ماریه و سیرین و یک غلام به نام جریح (همان کسی مردم معتقد بودند، ابراهیم نتیجهی همخوابگی او با ماریه است) به همراه الاغی به نام عفیر و قاطری به نام دُلدُل و 1000 مثقال طلا و 20 دست لباس فاخر را به محمد هدیه نمود؛ در وصف ماریه گفته شده که او دختری بسیار زیبا بود که محمد وی را برای خودش برگزید. هر کدام از زنهای محمد خانهای داشتند؛ محمد در روزی که نوبت حفصه بود، ماریه را به خانهی او برده و به حفصه اجازه میدهد که به خانهی پدرش برود، حفصه پس از مدتی بر میگردد و متوجه میشود که در اتاق خواب او بسته است، صبر میکند تا محمد از آن بیرون بیاید؛ هنگامی که محمد از اتاق خارج میشود، حفصه با ناراحتی و بغض آلود در حال گریه به محمد میگوید در روزی که نوبت من بود، کنیزت را در بستر من خواباندی، محمد میگوید که این کنیز من است و الله بر من حلال کرده، ولی اعتراض حفصه همچنان ادامه داشت، محمد برای اینکه او را ساکت کند، میگوید که از این پس حرام است بر من که با ماریا همخوابگی داشته باشم، حفصه میگوید که چگونه تو او را بر خود حرام میکنی در حالی که الله همخوابگی با کنیز را برتو حلال کرده است؟ و محمد هم سوگند یاد میکند که چنین خواهد کرد و از حفصه میخواهد که این موضوع را با کسی در میان نگذارد، حفصه موضوع را به عایشه میگوید و پس از مدتی محمد متوجه میشود که عایشه هم از این جریان خبر دارد است، این بود که چاره را در به خدمت گرفتن الله میبیند و این آیات را از قول خدایش جناب الله بیان مینماید.
این ماجرا در سوره تحریم در قرآن انعکاس یافته است. چکیدهٔ آیات چنین است: پیغامبرا! چرا از بهر دلخوشی زنانت حلال خدای را بر خویش حرام میکنی… خدا راه سوگندشکستن را برایتان باز گذاشتهاست… چون پیغامبر با برخی زنانش رازی در میان نهاد همین که زنی این سخن با دیگری بازگفت خدا فرستادهاش را از بهری از آن بیاگاهانید… پس بهتر است شما دو زن [عایشه و حفصه] توبه کنید همانا کژدل گشتهاید. وگر پیغامبر طلاقتان دهد امید است که خدا همسرانی بهتر از شما ورا دهد: مؤمن و پاکیزه و … کالُم و دوشیزه.
این آیاتی که پشت سر هم در دفاع از محمد آورده شدهاست به قول دشتی شخص را به شگفتی میاندازد که یک مسئلهٔ شخصی و خانوادگی و گفتگوی زن و شوهر در قرآن مطرح میشود.
سوریه تحریم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ [٦٦:١] ... ای پیامبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده بخاطر جلب رضایت همسرانت بر خود حرام میکنی؟! و خداوند آمرزنده و رحیم است.
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ ۚ وَاللَّهُ مَوْلَاكُمْ ۖ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ [٦٦:٢] ... خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته؛ و خداوند مولای شماست و او دانا و حکیم است.
جالب است در آیه پائین محمد از قول الله میگوید که حفصه با گزارش دادن این موضوع هم عایشه را خبردار کرد و هم الله را، یعنی الله نمیتوانست پیش بینی کند حفصه این را به عایشه خواهد گفت:
وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَن بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَكَ هَٰذَا ۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ [٦٦:٣] ... (به خاطر بیاورید) هنگامی را که پیامبر یکی از رازهای خود را به بعضی از همسرانش گفت، ولی هنگامی که وی آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، قسمتی از آن را برای او بازگو کرد و از قسمت دیگر خودداری نمود؛ هنگامی که پیامبر همسرش را از آن خبر داد، گفت: «چه کسی تو را از این راز آگاه ساخت؟» فرمود: «خداوند عالم و آگاه مرا باخبر ساخت!»
منظور عایشه از این پرسش این بود که تو چگونه شک کردی که اکنون محمد مشغول سکس با ماریا است و حفصه هم میگوید الله در دلم انداخت که این دو اکنون مشغول این کار هستند، منظور او از آن دانای آگاه، الله است. و محمد در ادامه از قول الله میگوید:
إِن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ وَإِن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ [٦٦:٤] ... اگر شما (همسران پیامبر) از کار خود توبه کنید (به نفع شماست، زیرا) دلهایتان از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهید، (کاری از پیش نخواهید برد) زیرا خداوند یاور اوست و همچنین جبرئیل و مؤمنان صالح، و فرشتگان بعد از آنان پشتیبان اویند.
در ادامه محمد از قول الله ابراز امیدواری میکند که اگر هر دوی شما را طلاق دهد الله او را به ازدواج زنی بیوه بهتر از حفصه و زنی باکره بهتر از عایشه، در آورد، زیرا حفصه بیوه و عایشه باکره بود:
عَسَىٰ رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا [٦٦:٥] ... امید است که اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جای شما همسرانی بهتر برای او قرار دهد، همسرانی مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه کار، عابد، هجرتکننده، زنانی غیرباکره و باکره!
5- سکس محمد با خاله اش، خوله بنت حکیم و نازل شدن آیات قرآن باب میل جنسی او
در اینجا به موضوعی میپردازم که کمتر از آن سخن گفته شده است، اینکه او از قول خدایش به زنان اجازه داد تا جسم خود را به وی ببخشند؛ البته این نوع ازدواج یعنی اینکه زنی بگوید من خود را به تو بخشیدم خاص محمد بود و محمد اگر میگفت قبول دارم میتوانست با او سکس داشته باشد، در اینجا موردی کمتر شنیده شده وجود دارد و آن هم سکس محمد با خالهاش میباشد، او در این زمینه مانند همیشه الله را به خدمت میگیرد:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ ۗ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا (احزاب/50) ... ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداختهای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شدهای و دختران عموی تو، و دختران عمّهها، و دختران دایی تو، و دختران خالهها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آنها برای تو حلال است) و هرگاه زن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد میتواند او را به همسری برگزیند؛ امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما میدانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرّر داشتهایم (و مصلحت آنان چه حکمی را ایجاب میکند)؛ این بخاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی)؛ و خداوند آمرزنده و مهربان است!
تعداد همسران رسمی وی زیاد بود و او میبایست بین آنان عدالت برقرار نماید، زیرا خود منادی برابری بود؛ از سوی دیگر او برخی از زنانش را مانند عایشه که دختری کم سن و سال بود بیشتر از بقیه دوست میداشت، این بود که باز الله را به خدمت گرفت:
تُرْجِي مَن تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاءُ ۖ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ۚ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا (احزاب/51) ... (موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی میتوانی به تأخیر اندازی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی؛ و هرگاه بعضی از آنان را که برکنار ساختهای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست؛ این حکم الهی برای روشنی چشم آنان، و اینکه غمگین نباشند و به آنچه به آنان میدهی همگی راضی شوند نزدیکتر است؛ و خدا آنچه را در قلوب شماست میداند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آنها عجله نمیکند)!
او مخیر بود که هر کدام از زنانش را که زیاد دوست ندارد رها سازد و نزد زنی برود که او را بیشتر دوست دارد.
گفته میشود اولین زنی که جسم خود را بدین گونه به محمد هدیه نمود "خوله بنت حکیم" بود، او همسر عثمان بن مظعون، از مسلمانان اولیه بود، اسلام بر خلاف یهودیان ازدواج با خاله را جایز نمیداند اما خود او هنگامیکه خالهاش، خوله بنت حکیم، خود را به او بخشید با وی سکس نمود، مردم در آن زمان میگفتند که رسول الله با خالهاش ازدواج نمود؛ این زن بارها نزد محمد رفته از شوهرش به او شکایت کرده بود که همسرم روزها روزه است و شبها به شب زنده داری میپردازد.
بخاری حدیثی را در تفسیر آیهی 51 سورهی احزاب بیان مینماید که اولین زنی که خود را به محمد بخشید خوله بنت حکیم بود:
كانت خوله بنت حكيم مِن اللائی وهبن انفسهن للنبی (ص) فقالت عائشه اما تستحی المراه ان تهب نفسها للرجل، فلما نزلت ترجی من تشاء منهن... قلت يا رسول الله، ما ارى ربک الا يسارع فی هواک. (صحیح بخاری/ کتاب النکاح/ باب هل للمراه ان تهب نفسها لاحد/ حدیث شماره 4823). خوله بنت حکیم از زنانی بود که جسم خودش را به پیامبر بخشید، پس عایشه گفت: زن از اینکه جسم خودش را به مردی ببخشد خجالت میکشید پس آیهی "ترجی من تشاء منهن ... (احزاب/51)" نازل شد گفتم: ای فرستادهی الله، نمیبینم خواستهات را مگر اینکه پروردگارت بر برآوردنش شتابان باشد (میبینم که پروردگارت در برآوردن خواستههایت شتابان است)!... نکتهی جالبی که در این حدیث وجود دارد تشری است که عایشه به محمد میزند آنجا که میگوید:"ما ارى ربک الا يسارع فی هواک" میبینم که پروردگارت در برآوردن خواستههایت شتابان است. مفهوم این جمله آنچنان متواتر است که کسی نمیتواند آن را رد نماید، البته در برخی دیگر از منابع با لفظ "ما ارى ربک الا يسارع فی هواک" آمده است که همان معنی را دارد.
....